سلوک
این طرف مشتی صدف ، آنجا کمی گل ریخته
موج ، ماهی های عاشق را به ساحل ریخته
بعد از این در جام ما تصویر ابر تیره ای ست
بعد از این در جام دریا ماه کامل ریخته
هر چه دام افکندم آهو ها گریزان تر شدند
حال ، صد ها دام دیگر در مقابل ریخته
هیچ راهی جز به دام افتادن صیاد نیست
هر کجا پا می گذارم دامنی دل ریخته
زاهدی با کوزه ای خالی ز دریا بازگشت
گفت : خون عاشقان منزل به منزل ریخته
No comments:
Post a Comment